بهار سعید سخنوریست جسور که دریک جامعۀ سنتی رشد کرده ، جامعه ای که زن در آن طی ادوار مختلف گاهی از ابتدایی ترین حق خود که کسب دانش است محروم بوده و به ندرت فرصت برای بیان احساسات لطیف و زنانه خود داشته و هرگز به سادگی نتوانسته به پایه ابراز احساسات مرد ازغوغای درونش بگوید و بسراید.
بهار در شهرزیبای کابل به دنیا آمده و دورۀ عالی را در لیسۀ رابعه بلخی و تحصیلات عالی را در دانشکده ادبیات دانشگاه کابل دررشتۀ ژورنالیزم به پایان رسانده است. فوق لیسانس اش را از دانشگاه تهران بدست آورده و بعد از پایان دورۀ تحصیل و بازگشت به زادگاهش مجبورشده کشور و دیارش را ترک گوید که هم اکنون در کلیفرنیای جنوبی زندگی میکند.
شخصیت بهار با رشد در یک خانواده روشنفکر با اعتماد به نفس ویژه رشد یافته است و بدون واهمه ازعدم امادگی برخی از جوامع با رسالتمندی و دلیری چندین گام ازهم عصران خود جلو میتازد ودر آسمان تخیلات رنگین شاعرانه اش پرواز میکند و لطیف ترین احساس های زن را که در واقع احساس بشر است ، بامدد از طبع پویا و نگرش ژرف خود به تصویر میکشد.
ابراز لطیف ترین و زیباترین احساس زن کاریست که سخنوران در جوامع مختلف بشری طی ادوارگونگون به آن پرداخته اند وبا شعر و سخن فریاد های درون سوز زن را به سان یک امرعادی به رشتۀ سخن درآورده اند ولیکن بهارسعید توانسته با همه موانع لطیف ترین و زیبا ترین احساس زن را با لطافت و دل انگیزی بیان کند.
بهارسعید نه تنها چکامه سرای عاشقانه هاست بلکه او با احساس عمیق وطنپرستی سرود های ناب مانند شعر "آرزو" در ستایش سرزمین و زادگاه خود دارد. شعر آرزو را هنرمند شهیر کشور " ناشناس" در قالب آهنگ زیبای سروده است.
مجسمه ساز معروف استاد امان الله حیدرزاد به استقبال از سروده های بهار و به مرام قدردانی ازین شاعره زیبایی آفرین مجسمه بس زیبا و ماندگاری از صورت بهارسعید تراشیده است.
وی قدم به دایره ای گذاشته است که تاکنون در شعر پارسی کسی را جرئت ابراز آن نبوده است و اگرهم گویندگانی بوده اند اما شعرشان را هرگز آراسته به زیور چاپ نیافته ایم.
بهار سعید صرف به ابراز احساسات لطیف زنانه و سهش های درونی زن اکتفا نمیکند بلکه با چکامه و سخن، بار یک رسالت دیگر را نیز میخواهد به دوش کشد و آن به فرمودۀ خود سرایشگر کاربرد واژه های پارسی سره و زدایش واژه های عربی از زبان فارسی دری تا حد امکان آن است که این تلاش و دقت در سروده هایش به نیکویی هویداست و درین راه پیگیرانه گام برمیدارد و تا میتواند از کاربرد واژه های عربی در گویش و سرایش دوری می گزیند.
بهارسعید با آنکه تحت انتقادات شدید توأم با ذوق و احساس آتشین می سراید، اشعاری ستایش برانگیز دارد. شعر او خواننده را به تحسین وامیدارد زیرا خواننده اکثرا افکار و احساسات حقیقی و شعر و ادبیات درست را دوست میدارد.
از بهار سعید تاکنون دو مجموعۀ شعری تحت عناوین (شگوفۀ بهار) و (چادر) به چاپ رسیده است.
آرزو
چشمـان مــرا به " بــلخ" زیبا ببرید دستان مرا به لمــــــس " با با" ببرید
خـا کســـتر قـلـب داغ هـجـرت زده ام بر سـینـــــه ی داغــدار " بکـوا" ببرید
یا پیکـر مـن روان آمـــــــــو داریــد یـا روح مــرا بـه جســـــــم دریـا ببرید
ســوز جـگــــر نشــسته در خـونـم را بــرمــرهــم " قنــــد هار" بی ما ببرید
خشت وگل و سنگ از استخوانم سازید بـــر ســاخــتــن "کـابــل" فـــردا ببرید
صــد بوســه ی عــاشــقانه از لـبـهـا یـم برچهــره ی سنگ سنگ کوه ها ببرید
دامـن ، دامـن شــگفـــتـن شــعــرم را بر جلــوه ی لا له های صـــحرا ببرید