مسالهی کوچ و مهاجرت انسان به زمانههای دور بر میگردد که میشود گفت تاریخ انسان، تاریخ مسافرت و آورهگیاست. ولی موضوع "فرار مغزها" در طول تاریخ مهاجرت بشر، بحث تازه و متفاوت از مهاجرت معمولی حایز اهمیت و بررسی میباشد، رویدادی که تاریخ معاصر افغانستان نیز چندین بار شاهد چنین وضعیت بوده است.
در آخرین مورد، پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی افغانستان به تاریخ ۱۵ ماه اگست سال ۲۰۲۱ و روی کار آمدن مجدد طالبان، تاریخ پر خم و پیچ این کشور یکبار دیگر گواه موجهای عظیمی از فرار و آوارگی مردم بوده است و این روند هنوز هم ادامه دارد.
در آن میان، خبرنگاران ، شاعران و نویسندگان، استادان و دانشجویان، افراد مسلکی و متخصصان بخشها و صنفهای مختلف اجتماعی شامل اند. فرار تحصیل یافتهگان، نخبهگان و افراد متخصص از یک کشور، هرچند به دلایل مختلف، مسالهای "فرار مغزها" را از افغانستان موضوعیت میبخشد.
شماری از صاحب نظران در گفتگو با صدای امریکا، آسیب و زیانهایی وارده بر افغانستان را درپی فرار و آوارگی افراد آموزش دیده و کادرهای مسلکی این کشور به تحلیل گرفتهاند.
عمر احمد پروانی، جامعهشناس و بنیانگذار لیسهٔ خصوصی هوشمند اسرا، با توجه به اهمیت بنیادی منابع انسانی در امر توسعه، به صدای امریکا گفت: "برای پیشرفت یک جامعه و برخورداری آن از مزایای دنیای عصری به داشتن منابع طبیعی، پول و منابع انسانی متعهد و مسلکی نیاز است. ولی منابع طبیعی و پول بهصورت بالقوه وابسته به ظرفیت و تحرک منابع انسانی است".
آقای پروانی در ادامهٔ دیدگاههای خود رشد و توسعهٔ اقتصادی دانشبنیان جاپان و کوریای جنوبی را مثال آورده افزود که نیروی کار ماهر حتا بدون موجودیت سرمایه و منابع طبیعی توانستند کشورهای مانند جاپان و کوریای جنوبی را به توسعه اقتصادی و رفاه سمت و سو دهند. او گفت که بدیهی است که افغانستان در خلای نخبگان و مغزهای فنی دچار افت و رکود بیشتر شود.
در همینحال باسط آریانفر، دانشجوی کارشناسی ارشد توسعهٔ بین المللی دانشگاه ویانا واقع در پایتخت اتریش، به مزایا و آسیبهای فرار مغزها از افغانستان نگاه متفاوت داشته میگوید:" آسیبها و مزایای " فرار مغزها"در متن فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جوامع مختلف در مقیاسهای متفاوت بروز میکند.
آریانفر معتقد است که گاهی این'' فرار مغزها'' بهسادگی میتوانند با انسجام جامعهی دیاسپورایی یا جوامع دور از وطن در حوزههای مزبور بهصورت جدی مفید واقع شوند."'
او میافزاید:"مثلاََ بهعنوان نخبهگان اقتصادی جهاندیده، دانشآموختهگان فرهنگی، رسانهیی و آگاهان اجتماعی و جامعهشناسان با تجربیات جهان مدرن میتوانند با بازگشت به میهن نقش محوری و مرکزی در بازسازیی کشور ایفا کنند."
مژده تابش نور، استاد دانشکدهی علوم اجتماعی، آسیب و زیان ''فرار مغزها'' را در کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت به بررسی گرفته میگوید: "شکی نیست که توسعه، ثبات و استفاده از منابع طبیعی، مالی و انسانی به طور موثر و کارآمد آنها، در موجودیت کادرها و افراد متخصص امکان رشد و بهره وری دارد."
به باور بانو تابش نور، یک کشور با تمام ویژگیهای طبیعی نمیتواند بدون کادرهای فنی و متخصص به توسعه یافتگی دست یابد. او افزود که تهی شدن جامعه از انسانهای روشن فکر، خلاق و دارای ویژگیهای رهبریت و کار آفرینی درکوتاه مدت باعث رکود اقتصادی و انارشیزم یا هرج و مرج اداری و اجتماعی شده، درمیان مدت به عقب ماندگی، افزایش تنشهای اجتماعی و تبعیض ویرانگر تحول میکند. در نهایت، در دراز مدت، باعث به میان آمدن یک جامعهی فاقد معرفت و جهان بینی میگردد که در نتیجه منتج به "بستر سازی و رشد افراطیت و تروریزم" می انجامد.
عمر احمد پروانی در بخش دیگری از گفتگو با صدای امریکا، به تفاوت "فرار مغزها" از افغانستان و سایر کشورها پرداخته، عواقب ناگوار آنرا مشخص می کند.
او میگوید: "فرارمغرها در حالتهای عادی تنها به گونهی اتفاق می افتد که پارهیی از اندیشمندان و یا افراد مسلکی و ماهر در یک جامعه احساس نا امنی و نارضایتی نموده، ناگزیر به مهاجرت و ترک وطن می شوند. درین صورت ظرفیت اصلی فکری و کاری جامعه برای پرورش افراد مسلکی پابرجا میماند، ممکن است بتواند به باز تولید کادرها، متخصصان و نخبگان بپردازد و خلاء به وجود آمده را برطرف نماید."
اما پروانی اعتقاد دارد که در افغانستان وضعیت به گونهی دیگریست و افزود که"دراینجا اکثریت مطلق نیروهای مسلکی و فکری جامعه میخواهند کشور را ترک کنند". به عقیده این جامعه شناس، این وضعیت با وضعیت عادی "فرار مغزها" از سایر جوامع فرق میکند.
درین وضعیت ''فرار مغزها'' از افغانستان، به باور پروانی، نه تنها چرخ خدمت رسانی به مردم از طریق منابع انسانی و سیستم اجتماعی با چالشهای جدی مواجه می شود، بلکه جامعه ظرفیت خویش برای پرورش مغزها و پر نمودن خلای نخبگان را از دست میدهد و از بین رفتن ظرفیت پرورش نخبگان، جامعه را دچار ایستایی و از کار افتادگی و رکود به سوی تاریکی می کشاند که عواقب ''مرگبار و نابود کننده'' دارد.
با این همه، تاریخ قریب به نیم قرن پسین افغانستان به دلیل ظهور و زوال گروههای جنگجو، حاکمیت و سقوط رژیمها و نظامهای سیاسی با کوچ و مهاجرت، فرار و آوارگی پیوند عمیق یافتهاست.
پس از سلطنت محمد ظاهر شاه، نظام جمهوری اسلامی افغانستان با پشتیبانی مالی، نظامی و سیاسی ایالات متحدهی امریکا و جامعهی بین اللملی، تنها نظامی بوده که در برابر مخالفان مسلح و مدنی بیست سال دوام یافت.
به باور آگاهان طی ۲۰ سال گذشته در افغانستان در بخشهای مختلف ظرفیت و نیروهای بشری به طور قابل ملاحظه پرورش یافته بود که با رویکار آمدن مجدد طالبان، دستههای عظیم منابع بشری، نخبگان و تحصیل یافتهگان این کشور مجبور به مهاجرت و آورگی شدند، روندی که هنوز هم ادامه دارد.
دستگر روشنیالی، یکی دیگری از صاحب نظران در پاسخ به پرسشهای صدای امریکا، روند ''فرار مغزها'' از افغانستان را چنین خلاصه می کند: "فرار شناخت و تحمل، فرار دانش و پیشرفت، فرار خرد و تفاهم [و در نهایت] فرار مغزها، فرار قرن بیست و یکم از افغانستان است."