یک چشم را از دست داد، اما زندگی رویایی را در امریکا نیافت

سرگذشت جوان افغان که از جنگ در افغانستان جان سالم به در برد، اما چشمش را در امریکا از دست داد

فیصل رازمل، افغانستان را به خاطری ترک کرد تا از خشونت های دوامدار کشورش رهایی یابد و زندگی را که همکاران امریکایی اش رویایی توصیف کرده بودند، در ایالات متحده آغاز کند.

اما رازمل ۲۸ ساله که پدر دو کودک است، نه تنها آن "زندگی رویایی" را در ایالات متحده پیدا نکرد، بلکه چشم چپ‌اش را هم از دست داد.

رازمل که برای چندین سال به حیث ترجمان قوای امریکایی در افغانستان کار می کرد، بالاخره در اوایل اکتوبر ۲۰۱۴ میلادی از طریق ویزه مهاجرت خاص همراه با خانواده اش به ایالت تکزاس رسید.

رسیدن به تکزاس، مشکلات دیگری را نیز در پی داشت. رازمل می گوید "همرای خانواده ام به تکزاس آمدم. در آنجا مشکلاتی را دیدم که در زندگی ندیده بودم" .

آقای رازمل ادعا می کند کارمندی که از ادارۀ بین المللی مهاجرت برایش معرفی شده بود، با وی برخورد "نادرست" می کرد و در محلی برایش خانه کرایه گرفته بود که بیشتر افراد "ولگرد" در آنجا بود و باش داشتند.

Your browser doesn’t support HTML5

اولین روز های زندگی رازمل در امریکا با مشکل همراه بود

پس از سه ماه زندگی پرمشقت، رازمل به دعوت خواهر و شوهر خواهرش که در ایالت واشنگتن زندگی می کنند، همراه با خانواده اش به آن ایالت می رود. او می گوید که شوهر خواهرش که حال شهروند امریکایی است، در آن زمان برایش گفت که به حیث ترجمان با نظامیان امریکایی به افغانستان می رود و بهتر است برای مدتی همرای خواهرش زندگی کند، تا از یک سو از محل بود و باش بهتر در آنجا مستفید شود و از سوی دیگر، به خواهرش که در آن زمان مریض بود، رسیدگی کند. رازمل چاره ای جز قبول این پیشنهاد نداشت.

این جوان افغان ادعا می کند "پس از سه الی چهار ماه، زمانیکه همه مشکلات آنان رفع شد، همشیره ام مشکل تراشی را شروع کرد. مشکل تراشی ادامه یافت تا اینکه یک شب به حدی رسید که همشیره ام خواست به پولیس تماس بگیرد".

هنگام بیان آنچه بر رازمل و خانواه اش در امریکا گذشته بود، گلوی او را بغض می‌گرفت. او می گوید همان شب که خواهرش می خواست به پولیس تماس بگیرد، همراه با همسر و دختر کوچک اش شب را در خانۀ یکی از دوستان سپری کرد.

Your browser doesn’t support HTML5

رازمل فکر می کند که بدترین دروۀ زندگی اش را در امریکا تجربه می کند

سپس با یکی از دوستانش که در منطقۀ سکرمنتوی ایالت کالیفورنیا زندگی می کند، به تماس می شود و از طریق همان دوست اش در آنجا اپارتمانی را به کرایه می گیرد.

از دست دادن یک چشم

با آمدن به منطقه سکرمنتوی ایالت کالیفورنیا، رازمل فکر می کرد که زندگی وی با خانواده اش تا اندازۀ تغییر مثبت خواهد کرد، زیرا شماری از دوستان اش نیز در آنجا زندگی می کردند و شرایط کاری نیز مساعد است.

برای دو ماه اول، چنین شد: به حیث محافظ امنیتی کار گرفت و عاید اش به اندازۀ بود که می توانست زندگی خود و خانواده اش را پیش ببرد. اما این وضعیت نسبتاً قناعت بخش، به زودی خاتمه یافت.

در یکی از شب های ماه اگست ۲۰۱۵، زمانیکه دو تن از دوستان رازمل که آنان نیز از طریق ویزۀ خاص به امریکا آمده بودند، از ایالت نیویارک برای یافتن کار به سکرمنتو آمده بودند، رازمل طبق معمول ساعت هشت شب، پس از ختم کار به محوطۀ بلاک رهایشی اش می رود و به دوستان خود را در مورد فرصتی شغلی در محل کاری خود معلومات می دهد.

در این جریان، یک گروه از نوجوانان که سن شان بین از ۸ تا ۱۶ سال بود به سمت رازمل و دوستان افغان اش حرکت می کنند. یکی از این نوجوانان که نامش ریناردو دیجور ویلیمز است، از رازمل و دوستان اش تقاضای یک دالر را می کند، تقاضایی که رد شد. سپس ویلمیز نوجوان از آنان تقاضا می کنند تا برای چند دقیقه تیلفون موبایل شان را به وی بدهد، که باز هم پذیرفته نمی شود.

دقایقی پس، یکی از این افغان ها از سایر دوستان اش جدا می شود و راهی خانۀ خود می شود. فقط لحظه بعد، همین گروهی نوجوانان، افغانی را که راهی خانه اش است، متوقف می کنند و ظاهراً او را اذیت و آزار می دهند.

پس از بلند شدن سر و صدا، رازمل مداخله می کند و ظاهراً می خواهد مناقشه را خاتمه دهد. به گفتۀ رازمل " برایش گفتم خیرت است، چی گپ است"؟ اما در واکنش ریناردو دیجور ویلیمز ۱۶ساله، به او هشدار می دهد که خود را درگیر گفتگو نسازد. اما رازمل به او گوش نمی دهد. در واکنش، ویلیمز تفنگچۀ پلاستیکی فشنگ را از جیب اش بیرون می کند و رازمل را تهدید به فیر می کند.

رازمل گفت "برایش گفتم که از تفنگچۀ پلاستکی ات ما را نترسان. ما از واقعی آن ترس نداریم. ما به این نوع تفنگچه ها بازی می کنیم".

همین جملات بود که پس از آن زندگی رازمل را برای همیش تغییر داد: ویلیمز با تفمگچۀ پلاستگی فِشنگش، صورت رازمل را نشانه می گیرد و در نهایت بینایی چشم چپ اش برای همیش از وی گرفته می‌شود.

رازمل ادعا میکند چشم اش به گونه درست تداوی نشده زیرا بیمۀ صحی شاید همه مصارف را پرداخت نکند

پولیس منطقۀ سکرمنتو نیز می گوید که در برخورد اول، خشونت رخ نداد، بلکه در رویایی دوم، فیر صورت گرفت.

مشکلات پس از خشونت

حمیرا غفاری سروشیان، روان درمانگر آقای رازمل، در مصاحبه ای با صدای امریکا گفت که مشتری اش پس از رویداد خشونت آمیز و تاسف بار، حال با چندین مشکل مواجه است.

اول، محکمۀ ضارب، ویلیمز، به دلایل نامعلوم، به تعویق انداخته می شود. به گفتۀ خانم سروشیان، چنین تعویق از یک سو، فشار روانی آقای رازمل را افزایش می دهد و از سوی دیگر مانع می شود تا وی از مالک مجتمع اپارتمان های رهایشی شکایت نکند و خواهان جبران خساره شود، زیرا مجتمع اپارتمان های رهایشی متضمن تامین امنیت محوطه اپارتمان ها بود.

مشکل دوم، تشوشات روانی است که پس از رویداد خشونت بار متوجه آقای رازمل شده است. به گفتۀ خانم سروشیان، داکتر روانی رازمل، تشخیص داده است که وی از تشوشات روانی رنج می برد.

Your browser doesn’t support HTML5

خانم سروشیان می گوید برای رازمل از دست دادن چشم بسیار مایوس کننده است

سوم مشکل مالی است که روان رازمل را هر روز تحت فشار بیشتر قرار می دهد. پس از رویداد خشونت آمیز، رازمل برای چند ماه محدود از طریق یک برنامۀ خیریه، کرایۀ خانه و مقداری پول نقد به دست آورد. اما برای ادامۀ این کمک ها، این اداره از رازمل می خواهد تا از داکتر روانی اش نامه ای بیاورد که آیا وی قادر به کار است یا خیر و اگر نیست، تا چه زمانی وی به کمک نیاز دارد.

خانم سروشیان میگوید وضعیت چشم رازمل وخیم است و به تداوی عاجل نیاز دارد

خانم سروشیان می گوید که چنین کار دشوار است، زیرا داکتران روانی با روان مریضان مواجه اند و قضیه هر بیمار با بیمار دیگر متفاوت و در اغلب موارد داکتران روانی نمی توانند تصمیم بگیرند که وضعیت مریض مورد نظر چی زمانی بهبود خواهد یافت. بنا بر این، نوشتن چنین نامه ممکن عواقب حقوقی در پی داشته باشد. به گفتۀ خانم سروشیان، به دلیل نیافتن این مکتوب، ادارۀ خیریه که به رازمل کمک می‌کرد، کمک هایش را از ماه سپتامبر ۲۰۱۶ به این سو، متوقف کرده است.

هرچند نهاد خیریۀ مسما به Victim Witness در مرحلۀ اول مصارف تداوی رازمل را فراهم کرد، اما به گفتۀ خانم سروشیان، پس از قطع کمک‌های این موسسه در سپتامبر گذشته، اکنون چشم رازمل عفونت کرده و بیمه صحی هم ندارد.

گر چه در عمل آقای رازمل اجازۀ کار را دارد، اما خودش می گوید که درد و فشار روانی از دست دادن یک چشم از یک سو و به تعویق انداختن محکمۀ شخص ضارب از سوی دیگر، آنقدر وی را متاثر کرده است که قادر نیست کاری را انجام دهد.

خانم سروشیان با رازمل موافق است، زیرا مشتری اش در کدام رشتۀ خاص تخصص ندارد تا از طریق آن وظیفه پیدا کند، زیرا در افغانستان ترجمان بود و حال "اگر بخواهد تکسی رانی کند، با یک چشم نمی تواند. با از دست دادن یک چشم محدودیت های کاری بی شماری دارد" و علاوه بر آن، در حال حاضر چشم اش آنقدر درد دارد که "اگر بخواهد جایی کار کند، بعید می دانم بتواند آنرا انجام دهد".

انتظار غیر واقعبینانه از امریکا

قبل از آمدن به ایالات متحده فکر می کرد که زندگی در امریکا در مقایسه با افغانستان از جهات مختلف مرفه تر و امن تر است. رازمل گفته های یکی از ترجمان های افغان را که از ایالت کالیفورنیا با نظامیان امریکایی در کابل کار می کرد به یاد میاورد که برایش گفت "اگر به امریکا بروی، زندگی در آنجا بسیار خوب است. به طریقه ای امریکا را برایم تشریح کرد که گویا جنت و بهشت است که هیچ نوع مشکل نخواهد بود. مثل افغانستان زور و زورگویی نیست".

Your browser doesn’t support HTML5

رازمل از خدمت خود به قوای امریکایی در افغانستان و از سرنوشت خود در امریکا سخن میزند

رازمل می گوید مشاور امریکایی اش در مورد وضعیت زندگی در امریکا نیز برایش توصیف مشابهی کرده بود. او به صدای امریکا گفت که با آنچه در مورد امریکا شنیده بود، اصلاً فکر نمی کرد که افراد امریکا با خود سلاح حمل کنند و دست به خشونت بزنند. اگر هم یک فرد با مشکل مواجه گردد، برایش کمک صورت می گیرد، زیرا موضوع حقوق بشر در ایالات متحده یک ارزش است. وی می گوید "فکر نمی کردم که در روی زمین چنین حالتی موجود باشد".

خانم سروشیان می گوید که آقای رازمل فکر می کند که آنچه وی سزاوار است، برایش داده نشده و احساس می کند که در مورد وی عدالت تامین نشده و نسبت به وی بی توجهی صورت گرفته است.

Your browser doesn’t support HTML5

نظر خانم سروشیان در مورد انتظارات غیر واقعبینانه افرادیکه برای اولین بار به امریکا میایند

دیوید گرانیلو، یک افسر امریکایی که در افغانستان همراه با رازمل کار کرده است، در مصاحبه ای با صدای امریکا گفت که ترجمان های افغان خدماتی را به نظامیان ایالات متحده انجام داده اند که باید رسیدگی بیشتر به آنان شود.

آقای گرانیلو گفت "صادقانه اعتقاد دارم که ترجمان های ما خدمات ارزشمندی را به ماموریت ما انجام دادند و باید با آنان به مثابۀ سربازان پیشین برخورد شود. امیدوارم آنان از امتیازاتی مستفید شوند که سربازان پیشین مستفید اند به شمول مزایای تعلیمی، زیرا آنان با سربازان دست به دست کار کردند".

فیصل رازمل، دیوید گرانیلو و شماری از همکاران شان در کابل

آقای گرانیلو قضیۀ رازمل را تاسف بار می داند، زیرا به گفتۀ وی همکار پیشین وی در ساحۀ زندگی می کند که از یک سو میزان جرایم بالا است و از سوی دیگر، مصارف زندگی بیشتر است.

گرانیلو می گوید که نسل اول مهاجرین نا گزیر اند مشکلات زیادی را متقبل شوند تا نسل های بعدی شان نسبتاً راحت تر باشند. آقای گارنیلو می گوید که مثل همۀ مهاجرین که به امریکا آمده اند، فیصل نیز نا چار است تا بار نسل اول مهاجرت به امریکا را به دوش بگیرد و "زیاد کار کند تا اساسی را برای کودکان و نسل های بعدی خود بگذارد".

به گفتۀ گرانیلو، سیستم معارف و آموزش های حرفه ای در افغانستان و امریکا از هم بی نهایت متفاوت است تا آنان به سادگی بتوانند برای خود شغلی پیدا کنند و در عین حال، آنان از کمک های لازم نیز برخوردار نبوده اند. او گفت "فکر نکنم افغان های که از طریق ویزه خاص مهاجرت به امریکا آمده اند، حمایت لازم را به دست آورده باشند".

آگاهی دهی برای دارندگان ویزۀ خاص مهاجرت به امریکا

از گفته های رازمل، خانم سروشیان و همکار پیشین اش چنین به نظر می رسد که یکی از مشکلات عمدۀ که آقای رازمل و سایر افراد با آن مواجه اند، توقعات غیر واقعبینانه و بیش حد از زندگی در امریکا است.

هر دو، خانم سروشیان و آقای گرانیلو، پیشنهاد می کنند که قبل از ورود ترجمان هایی که از طریق ویزۀ خاص وارد امریکا می شوند، در مورد وضعیت زندگی در ایالات متحده برای شان آگاهی داده شود. آن آگاهی دهی برای تازه واردان کمک می کند تا تصورات غیر واقعی شان را کنار بگذارند.

دیوید گرانیلو می گوید با ترجمان های افغان باید کمک بیشتر شود

گرچه سرنوشت رازمل با سایر مهاجرین افغان که از طریق برنامۀ ویزۀ خاص به امریکا میایند، متفاوت است، زیرا وی در یک رویداد غیر مترقبه، چشم خود را از دست داده است، در اغلب موارد، به باور آگاهان، بر داشت و تصور افغان ها از وضعیت زندگی در ایالات متحده، تا اندازۀ غیر واقعبینانه است—به خصوص در قسمت مسایل در آمد اقتصادی که فکر می کنند، پول به سادگی به دست میاید. اما واقعیت، چنین نیست.

با آنهم گرانیلو به این باور است که "امریکا سرزمین فرصت ها و آزادی است. فکر می کنم مربوط به افراد می شود که آنان چه نوع آینده ای را برای خود انتخاب می کنند. نمونه های موفق و غیر موفق نسل اول مهاجرین را در امریکا داریم. اما هیچگاهی یک مرد پرکار را ندیده ام که به ناکامی مواجه شده باشد".

آقای رازمل نیز می خواهد کار کند و زندگی نسبتاً مرفه ای را برای خانواده و کودکان خود مساعد کند. اما وی می گوید تا زمانی که چشم شدیداً دردناک‍اش درمان نشود و فشار روانی ناشی از قضیۀ ضارب که محاکمۀ وی به دلایل "موجه و غیر موجه" به تعویق انداخته می شود، بر طرف نگردد، قادر نیست کاری را انجام دهد و مزد به دست آورد.