عشق احساس عمیق، علاقۀ لطیف و یا جاذبۀ شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می تواند در حوزه های غیر قابل تصور، ظهور کند.
اصطلاح "عشق"، در قرن سوم و چهارم هجری زبان زد شد و با گذشت زمان راه خود را در عرفان و تصوف نیز باز کرد. در عرفان "عشق" از مسایل بنیادی است، چنانیکه با نظرانداز کردن عشق، عرفان قابل فهم نیست.
اما دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی و ابوالمعانی بیدل، در خصوص عشق چگونه بوده است؟
داکتر سیدحسن اخلاق، نویسندۀ کتاب "از مولوی تا نیچه" می گوید که عشق از دید مولانا "سهل ممتنع" است. سهل به خاطریکه هر خوانندۀ شعر مولانا "به این باور می رسد که رومی "از دید، روح و تجربۀ شخصی او سخن رانده است."
به باور آقای اخلاق، مولانا عشق را به مثابۀ "اساس عالم، مبدأ عالم و جوهر انسان دانسته که وجود آدمی را دگرگون می کند."
محمد عبدالعزیز مهجور، بیدلشناس معروف افغان می گوید که ابوالمعانی بیدل عشق را "داغ محرومی و گل خود رو" عنوان می کند. اما در جایی هم به گفتۀ آقای مجهور، "بیدل به حال آنکس افسوس می خورد که عشقش آیین است."
در بحث دوم "عشق از دیدگاه مولوی و بیدل" روی تعریف عاشق و معشوق، عشق مجازی و حقیقی از دیدگاه این دو شاعر عارف صحبت شده است.
Your browser doesn’t support HTML5
Your browser doesn’t support HTML5
در این صحبت برعلاوۀ آقای اخلاق و استاد مهجور، عبدالقادر آرزو نویسندۀ کتاب "اوقیانوس عشق" و اسما مهجور هم حضور داشتند.
این بحث ادامه دارد ...