دخترم را کشتم، آبرویم را حفظ کردم

پروین رفیق، زنی که دخترش را آتش زد

پروین رفیق، دستانش را بر گلوی دختر جوانش "زینت" نهاد و تا زمانی فشرد که رمق اندکی در جسم زینت باقی ماند.

پروین پس از آن که در منزلش بر زینت ۱۸ ساله تیل خاک پاشید و او را آتش زد، بالا بام بلند شد و فریاد زد "من دخترم را کشتم و عزتم را حفظ کردم، او بیش از این مرا شرمسار نخواهد کرد."

همسایه ها که دود را دیدند به سوی خانه پروین شتافتند و شنیدند که کسی در داخل خانه ( شاید عروس پروین) صدا میزد "کمکش کنید! کمکش کنید!" اما دروازه از داخل قفل زده شده بود و کسی نتوانست داخل برود.

زینت بر خلاف رضایت مادرش با دوست دروان کودکی اش ازدواج کرده بود. مادرش بر او فشار میاورد تا به رضایت او به عقد کسی دیگری درآید. مادر بیوه و همسایه هایش میگفتند که زینت عزت فامیلش را لکۀ بدنامی زده بود.

مرگ زینت به تاریخ هشتم ماه جون در شهر لاهور پاکستان یکی از حلقه های زنجیره قتل های ناموسی بود.

همسایه ها گفتند که پروین از دو دختر دیگرش نیز شکایت میکرد که به رضایت خودشان ازدواج کرده بودند.

برای پروین، زینت دختر سومی اش یگانه فرصت حفظ آبرویش بود و از همین رو میخواست که با مردی از خاندان خودش "راجپوت" ازدواج کند که او برایش پسندیده بود.

اما زینت که نقشۀ زندگی آینده اش را با حسن خان، میخانیک موترسایکل طرح کرده بود، به عقد او در آمد.

حسن خان گفت که آنان همدیگر را دوست داشتند.

خان تصاویری را که در تیلیفون دستی اش با زینت گرفته بود به خبرنگار اسوشیتدپرس نشان داد و از محبتش با زینت حکایت کرد.

حسن خان بر مقبره زینت

حسن خان با صدای پراز درد میگفت که زینت عکس گرفتن، موسیقی و شعر را دوست داشت. زینت که حافظ قرآن بود کودکان محله اش قرآن میاموخت. زینت و حسن در ماه می در محکمه ازدواج کردند و با هم میزیستند. خبرنگار اسوشیتدپرس نگاشته است آنانی که در پاکستان دست به قتل های ناموسی میزدند، هرگز مجازات نمیشوند.

چند روز پس از ازدواج، مادر و مامای زینت نزدش آمدند و به او التماس کردند تا فقط برای چند روز با آنها برود تا آنان به گونۀ درست محفل ازدواج او را با حسن برگزار کنند تا به گفتۀ آنها آبرو و عزت شان به جا شود و همسایه ها نگویند که دختر شان فرار کرده است.

پس از بحث میان بزرگان هر دو جانب، تصمیم بر آن شد تا زینب با مادرش برود و مامایش ضمانت مصؤنیت او را به عهده گرفت.

پس از آن زینت و خان همه روزه از طریق تیلیفون با هم صحبت میکردند. خان میگوید که سه روز نخست همه چیز خوب بود و طوری گمان میرفت که مادرش ازدواج آنان را پذیرفته است.

اما در روز چهارم زینت در یک تماس تیلیفونی به حسن گفت که همه چیز تغییر کرده است و مادرش او را تهدید میکند و او هراسان است.

خان در مقابل گفت که نگران نباشد فقط دو روز دیگر باقی است و او دوباره برخواهد گشت.

اما روز بعدی زینت دیگر زنده نبود و خان برای آخرین بار همسرش را در مرده خانه دید.

حسن خان گفت که با دیدن جسد همسرش صد ها مفکوره در ذهنش خطور کرد و یکی از آن خودکشی و دیگری کشتن فامیل زینت بود، اما اکنون میخواهد از طریق مراجع قانونی به پیش برود و تا زمانی که پروین را مجازات نکرده است آرام نخواهد نشست.

پروین و یکی از پسرانش در این قضیه مظنون اند و اکنون در قید پولیس به سر میبرند و ممکن مجازات شوند. محمد امین، آمر پولیس محلی میگوید که این یک قتل است که باعث نگرانی عامه شده و مطابق به قانون ضد دهشت افگنی مجازات خواهد شد.

با آنهم زنان همسایه پروین میگویند که دخترش او را مجبور ساخت تا بکشدش و پروین باید آزاد شود.

حسن خان، نوشته از زینت را نشان میدهد

خان در مقابل خبرنگار، پارچۀ از کاغذ را از بکس جیبی اش بیرون کشید که در آن زینت شعر عاشقانه نوشته بود. پس از خواندن شعر، کاغذ را دوباره به جیبش گذاشت و گفت که میخواهد خشویش حلق آویز شود.

گزارش: اشوشیتد پرس
برگردان: محمد هاشم حبیب زاده