حسام الدین یک نوجوان ۱۴ سالهٔ پناهندهٔ افغان مقیم سویدن است که هفت سال را به دور از آغوش پدر و مادرش در این کشور اروپایی سپری کرده، اما این سالها را در خانهٔ یک زوج سویدنی – آلمانی زندگی کرده است.
حسام الدین زمانی که هفت ساله بود با مادر و دو برادرش از افغانستان به ایران سفر کردند. مادر بیمارش در ایران ماند و حسام و دو برادر دیگرش راهی اروپا شدند.
برادر بزرگ حسام شانس نیاورد که در سویدن بماند و پیش از اخراج شدن از این کشور، پنهان از حسام به فرانسه رفت.
حسام الدین گفت: "بسیار احساس بدی داشتم که برادرم رفته؛ برایش اینجا قبولی ندادند؛ او رفت فرانسه. یک روز پیش از تولدم بیخبر از من رفته بود."
حسام از پدر و مادرش خاطره زیادی ندارد. اما میگوید که این خانواده سویدنی با او مثل اولادشان رفتار محبتآمیز دارند.
قصههای هفت سال زندگی حسام به دور از خانواده اصلی اش، با تلخی نیز همراه بوده است. برادر دومش نیز با خطر اخراج از سویدن روبرو است. او دور از حسام و با بیسرنوشتی زندگی میکند.
حسام از مرگ مادرش هم در تنهایی و دور از همدردی دو برادرش آگاه شد. اما ان ماری دادبرگوت و همسرش، غمشریک وی شدند.
ان ماری دادبرگوت، سرپرست حسام گفت: "حسام اجازه اقامت دایمی گرفت و اما به برادرانش جواب رد دادند. بسیار وضعیت وحشتناکی بود. برادر بزرگ حسام نمیتوانست بگوید که او را تنها میگذارد. پنهانی از حسام فرانسه رفت. برای حسام بسیار دشوار بود که پدر و مادر ندارد و برادرانش نیز نمیتوانند از او سرپرستی کنند."
پدر حسام الدین در افغانستان کشته شده بود و برادرش نیز در تیراندازی هایی که بر پدرش شده بود، زخمی شد، رویدادی که زخم ناسورش باعث قطع شدن دست او در سویدن شد.
محبت این خانواده سویدنی در هفت سال پر از تلخی و خوشیها به حسام، کمتر از مهر خانواده اصلی اش نبوده است.
ان ماری دادبرگوت حالا هفتاد ساله است. او میگوید که با حسام مانند پسر خودشان رفتار میکنند و وقتی که او ۱۸ ساله شد، میتواند برای آینده اش تصمیم بگیرد. دادبرگوت میافزاید که حسام در خانوادهٔ او فرهنگ و دین خودش را دنبال میکند.
حسام جز اینکه از بغلان است دیگر هیچ از افغانستان نمیداند. اما سرپرستان سویدنی وی تلاش میکنند تا این نوجوان از فرهنگ افغانستان دور نماند. از همین رو، بیشتر میکوشند تا رویدادهای خوشی را از دوران خوب افغانستان به یادش بیاورند، مثل نشان دادن یک مستند زنان افغانستان که در اوج آزادیها بودند.
حسام الدین میگوید که تا زمانی که این مستند را ندیده بود، فکر میکرد که همیشه در افغانستان جنگ بوده است. اما حالا با دیدن این مستند پی برده است که مردم و زنان آزادی داشتند، مکتب میرفتند، مردم خوش بودند و دموکراسی بود.
حسام الدین آرزو دارد روزی به کشورش برگردد و با بستگان و نزدیکانش آشنا شود و رفت و آمد داشته باشد.